..♥♥.................. نبـۅدنـش ۅاسـم سختـــــہ امـا بـۅدنـش هـم دیـگ هیـچ حسـۍ بـِـم نمیـدہ میفهمـــــے ڪہ ..♥♥..................
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* بی کلک زندگی کنید با بی حوصلگی به دور ورم نگاه کردم اه بغضم گرفت حالاچی میشد منم شمارشو داشتم الان باش درد دل میکردم اشک توچشام جمع شد نه طناز گریه نکن احمق الان که گریه کنی بعد نمیتونی جلوی اشکاتوبگیری من الان باید محکم باشم بزور جلوی اشکامو گرفتم بازم شماره داداشش داشت رومخم رژه میرفت شاید واتساپی تلگرامی بسرعت گوشیمو برداشتم توی شماره ها رفتم اره چشامو محکم روهم بستم که یادم بیاد ... ...0916305 آره آره باخوشحالی شمارشو زدم وتوی گوشیم به " ؟" ثبتش کردم و بسرعت وارد واتساپ شدم نفسم داشت بند میومد دستم میلرزیدروی علامت سوال کلیک کردم عکس خودش و داداشش بودکه چن سالی ازش بزرگتره عکسش دان شد توی عکس مثل همیشه بی احساس به دوربین نگاه میکرد داداششم همینطور کلا این خانواده همشون اینطورین بغضمو قورت دادم آخرین بازدیدش میشد گفت یه دوسالی چی میشد الان شمارشو داشتم؟ فقد شماره درحد چت اولین قطره اشک روی موهایه فرفریش افتاد دومی هم روی قاب گوشیم بغضم گرفت همه دخترا شماره عشقشون رو دارن پس من چراندارم؟ پاهاموجمع کردم وعکسشوتوی گوشیم ثبت کردم و شمار رو حذف کردم که نکنه الناز گشت ارشد پیداش کنه توی آلبوم گوشیم رفتم آخ که با اون تیشرت آبیش چقدرخواستنی شده بود یا که بااون شلواره قهویی خدااا با لذت نگاهش کردم چی میشد آخراین عشق پنهونی هان؟ تهش بکجا... صدای بازشدن اتاقم روشنیدم بسرعت گوشیمو خاموش کردم دستم میلرزید دستمو زیر پتو قایم که نبینه الناز با شک نگام میکرد آب دهنمو قورت دادم نزدیکم شد خیلی باهوش بود مطمنم فهمیدیه قایم کردم
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ کتابامو برداشتم و به طرف اتاق الناز رفتم و بدون در زدن داخل شدم...داشت توی دفترخاطراتش یه چیزی مینوشت اخم کرد وگفت
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم